مطالعات تاریخی و تعیین مسیر هجرت امام رضا(ع) در ایران
طرح مطالعاتی جاده ولایت یکی از اقدامات مهمی است که به مطالعه مسیر هجرت امام رضا(ع) از مدینه تا خراسان اختصاص یافته است. مهندس علی اصغر سالاری، مدیرعامل این طرح در سال های گذشته اطلاعات مفید و گران بهایی در این زمینه تهیه کرده است که به این مناسبت، گزارشی را در گفت و گو با وی ادامه می دهیم. مهندس سالاری درباره چگونگی مطرح شدن موضوع «جاده ولایت» گفت: مسیر هجرت امام رضا(ع) از مدینه تا مرو موضوعی است که در قالب طرح جاده ولایت از سال ها قبل مورد مطالعه قرار گرفت و طرح این ایده هنگامی شکل گرفت که مقام معظم رهبری حدود 8 سال قبل شلمچه را به عنوان دروازه ورودی امام رضا(ع) عنوان کردند و در این راستا آستان قدس رضوی یادمان شهدای شلمچه را احداث کرد و توفیق مدیریت پروژه نصیبم شد. در مدت زمان اجرای این پروژه، ایده مطالعه مسیر امام رضا(ع) در ذهنم شکل گرفت و در 22 دی 83 در کمیسیون عمران مجلس شورای اسلامی طرح و مقرر شد بانظر سازمان میراث فرهنگی، وزارت راه و ترابری و فرهنگ و ارشاد اسلامی زمینه همکاری برای ایجاد شرایط فرهنگی، گردشگری و تبلیغی در این مسیر فراهم شود. وی افزود: این طرح را با هدف بررسی این موضوع که آیا امام رضا(ع) علاوه بر حدیث سلسلة الذهب که در نیشابور بیان فرمودند، حدیث دیگری هم دارند؟ و نیز این که در مدت سفر امام که بالغ بر 14 ماه و نیم و به روایتی 6 ماه و نیم به طول انجامید، چه اتفاقات مهمی در کشور ما رخ داده است؟ پی گرفتیم؛ جز این موارد، تعیین تاریخ دقیق ورود امام رضا(ع) به ایران از دیگر اهداف این طرح بود. مجری طرح جاده ولایت درباره مسیر آن گفت: امام رضا(ع) هجرت خود را از مدینه آغاز کرد و از طریق بصره و شلمچه وارد ایران شد. اولین قدمگاه ایشان در کشور ما کنار رود بهمن شیر، دومین قدمگاه در اهواز و سومین مکان در کنار رود مارون در شمال بهبهان قرار دارد. برای ادامه مسیر 2 راه جداگانه مورد مطالعه قرار گرفت، یکی مسیر شیراز و دیگری مسیرتنگه تکاب.
مهندس سالاری گفت: با توجه به آبادانی مسیرجاده شیراز و طولانی بودن آن هیچ منبعی به آن اشاره نکرده است، از این رو مسیر تنگه تکاب مورد مطالعه قرار گرفت که با توجه به دستور مامون به فرمانده خود «رجا ابن ابی ضحاک» مبنی بر عبور بی سر و صدا و خودداری ازرویارویی با مردم منطقی تر است و در آنجا قدمگاهی وجود دارد که بیت شعری در سر در آن نوشته شده است:
گر میسر نشود بوسه زنم پایش را
هر کجا پای نهد بوسه زنم جایش را
وی تصریح کرد: پس از تنگه تکاب، ابرکوه است. شهر کهن ابرکوه که عمر سرو باستانی آن به حدود 5 هزار سال می رسد در حاشیه کویر و بر سر راه یزد به شیراز واقع شده و مسجد بیرون قدمگاه آقا علی بن موسی الرضا (ع) یکی از ارزشمندترین آثاری است که در جنوب شرقی شهر قرار دارد بین این مکان و سروباستانی فاصله زیادی نیست و چنین استنباط می شود که رجا ابن ابی ضحاک کاروان را بیرون شهر متوقف کرده است تا عاشقان امام با ایشان ارتباط نداشته باشند.
اما نقل شده است زمان ورود امام به آن شهر مرد سالخورده ای اداره حمام را بر عهده داشته است که کهولت سن او مانع از فعالیت مناسب او می شده است؛ ناتوانی او را به امام می گویند. حضرت اورا به مسدود کردن آتشخانه حمام امر می کنند و از آن زمان تا وقتی که پیرمرد زنده بود، حمام همواره گرم بود و کسی هم شکایت نداشت. کاروان امام (ع) پس از ترک ابرکوه برای رسیدن به یزد از دره های جنوبی شیرکوه عبور کرد و قدمگاه آقا علی بن موسی الرضا (ع) در فراشاه شهرت دارد.
وی ادامه داد: کاروان امام(ع) پس از خرانق در کویر ادامه مسیر داد و بعد از صحرای طبس وارد منطقه کوهستانی شد و با توقف در ترشیز(کاشمر) کاروان امام به نیشابور مهم ترین شهر منطقه رسید کاروان امام رضا(ع) در میان استقبال مردم، علما و فضلا ازجمله ابویعقوب راهویه مروزی به نیشابور وارد می شود. آرامگاه امام زاده محمد بن محمد بن زید بن علی ابن حسین(ع) در شرق شهر کهن نیشابور و مزار بی بی شطیطه بانوی نیکوسرشت درغرب نیشابور واقع شده است. با توجه به موقعیت مکانی قبور آنان احتمالا قدوم مبارک امام (ع) خاک اطراف آن را متبرک کرده است نقل شده است امام رضا(ع) پس از ورود به نیشابور در محله «فز» و در منزلی که صاحب آن بعد از آن «پسنده» لقب گرفت اسکان گزیدند و هسته بادامی را در گوشه حیاط منزل در زمین نشاند، آن هسته درختی شد و قد برافراشت و تا سال ها بعد میوه و پوست آن درخت شفابخش درد مردم بود. نیشابور در آن زمان شهری فرهنگی و مهم بود و افراد برجسته زیادی در آن ساکن بودند. امام (ع)هنگام عزیمت به تقاضای 2 تن از بزرگان شهر حدیث سلسلة الذهب را بیان فرمودند و نقل شده است 24 هزار تن این حدیث شریف را در آن مراسم کتابت کردند. توقف گاه بعدی کاروان امام رضا(ع) مشهورترین قدمگاه آن حضرت است و سالانه پذیرای مشتاقان بسیاری است که از راه دور و نزدیک به زیارت آن می شتابند و از آب شفابخش چشمه منصوب به امام رضا(ع) بهره می گیرند. وی ادامه داد: راه نیشابور به توس در گذشته پس از قدم گاه از دامنه جنوبی رشته کوه بینالود و ازمجاورت روستای آباد و پررونقی بود که اکنون مقداری از مسیر فاصله پیدا کرده است. توقف گاه دیگر امام رضا(ع) ده سرخ ذکر و نقل شده است به وقت نماز، کاروان به آب نیازمند شد و با معجزه امام رضا(ع) چشمه آبی ظاهر شد. اکنون درکنار آن چشمه قطعه زمینی به تختگاه امام رضا(ع) مشهور و از نظر اهالی متبرک است و مراسم مذهبی در آن انجام می گیرد. مدیر طرح جاده ولایت افزود: کاروان امام (ع) پس از ده سرخ در مسیر توس وارد سناباد شد و در باغ «حمیدبن قحطبه» ساکن شد و گفته می شود در این مسیر از کوه «معجونی» که با سنگ آن ظروفی زیبا می سازند گذر کرده و برای رفتن به توس از جوار آرامگاه خواجه ربیع گذشته است. مهندس سالاری با بیان این که توس و مرو دو شهر تاریخی بر سر راه ابریشم بودند، افزود: کاروانیان فاصله این دو شهر را از طریق راهی در امتداد کشف رود به سوی شمال تا سرخس می پیمودند سپس از طریق بیابان به فاصله حداقل 5منزل به مرو می رسیدند، البته مسیرهای نزدیک تر با فراوانی آب و علوفه نیز در پیش روی کاروانیان بود اما به علت کوهستانی بودن که توان باربری را کاهش می داد کمتر مورد توجه بود. 2مسیر توس تا سرخس و مسیر چهچه در قالب این طرح نیز مورد مطالعه قرار گرفت و با توجه به این که در منابع ذکری از قدمگاه در مسیر اول نیامده است بنابراین مورد توجه نیست اما مسیر دوم قابل بررسی است، علاوه بر این با توجه به قرارگرفتن مرو در کشور همسایه ترکمنستان در 2 و نیم سال اخیر تلاش هایم برای سفر مطالعاتی به نتیجه نرسیده است. با توجه به این که مطالعه این مسیر یک هزار و 800کیلومتری در داخل کشور را براساس امکانات و توانمندی شخصی خود انجام داده ام، مشکلی نداشته ام و براساس توان خود اقدام کرده ام و خود را وابسته به کمک نهاد یا موسسه ای نکرده ام، اما سفر به ترکمنستان و مطالعه مرو که نیازمند مساعدت دیگر سازمان هاست تاکنون محقق نشده است!
وی در ادامه درباره مرو گفت: براساس منابع تاریخی، شهر مرو قرن پنجم قبل از میلاد بناشد، داریوش اول در کتیبه بیستون این شهر را - که در جنوب شرقی ترکمنستان و در انتهای کویر قره قوم واقع است - «مروگوش» نامیده است و جغرافی دانان آن را «مرگیانا» گفته اند. شهر مرو در قرون اول اسلام اهمیت بسیار یافت و این امر سبب شد مامون عباسی پس از درگذشت هارون در سال 193هجری پایتخت خود را به مرو منتقل کند و در سال 25ذیقعده سال 200هجری امام رضا(ع) از مدینه به مقصد مرو هجرت کرد و در 2 رمضان سال 201هجری با پذیرش ولایت عهدی زمینه اعتلای فرهنگی خراسان را فراهم ساخت. در مدت اقامت امام رضا(ع) در مرو که 2سال و چندماه به طول انجامید، علما و دانشمندان بسیاری برای استفاده از دانش امام (ع) و یا گفت وگو و مناظره با امام دیدار کردند و این شهر میزبان علما و دانشمندان بسیاری شد. پذیرش ولایت عهدی از سوی امام رضا(ع) هرچند با شروطی همراه بود اما این امر مانع از نارضایتی عباسیان نشد و عباسیان متعصب «حسن بن سهل» حاکم مامون را از بغداد بیرون کردند و دست بیعت به سوی «ابراهیم بن مهدی» کارگزار مامون در بصره دراز کردند. مامون برای نجات از این تنگناها به امام رضا(ع) پیشنهاد داد با سفر به بغداد این شهر را آرام کند، این پیشنهاد را امام (ع) نپذیرفتند و مامون خود عازم بغداد شد و از امام رضا(ع) و فضل بن سهل وزیر خود خواست او را در سفر همراهی کنند. مامون از آغاز سفر در پی فرصتی برای به شهادت رساندن امام (ع) و قتل فضل بود تا خود را از بن بست گرفتار شده رها سازد. به این منظور موفق شد فضل را در حمام سرخس به قتل رساند و در 29صفر سال 203هجری در سناباد امام رضا(ع) را نیز به شهادت رساند. وی تصریح کرد: مامون توانست تا سال 218 هجری به خلافت خود ادامه دهد و پس از 21سال حکومت در 48سالگی درگذشت.
آیـیـنـه ایــزد نـمـا هـو یـا عـلـی مـوسـی الـرضـا
گنجینه علم خـدا هــو یــا عـلـی مـوسـی الـرضـا
.....................................
سـبـط رســول مـؤتـمـن آرام جـان بـوالــحــســن
نـور دل خیرالنسا هــو یــا عـلـی مـوسـی الـرضـا
.....................................
مـخـدوم جـبـرئیـل امـیـن سـرحـلقه ی اهل یقین
سلطان اقلیم صفا هــو یـا عـلـی مـوسـی الـرضـا
.....................................
هـم حق نما هم حق تویی فرمانده مطلق تویی
هم بر قدر هم بر قضا هـو یا علی موسی الـرضـا
.....................................
هم دین وهم ایمان تویی هم جان وهم جانان تویی
بر عاشقان مبتلا، هـو یـا عـلـی مـوسـی الـرضـا
.....................................
ای مـخـزن فـضـل و کـرم ای مـعـدن بـذل و نـعـم
ای منبع جود و سخا هو یا علی مـوسـی الرضـا
.....................................
ذرات عـالـم سـربـسر از بیش وکم از خشک و تر
گویند هر صبح و مسا هو یا علی موسی الرضا
.....................................
دانــــای اســــرار قــــدم ، فــرمـانـده لـوح وقـلـم
دارنده ی ارض و سما هو یا علی موسی الرضا
.....................................
تــو شـاه وشـاهان بـنده ات پیش کف بخشنده ات
خلق جهان یکسر گدا هو یا علی موسی الرضـا
.....................................
بـر کـعـبـه خـلـق از چـارسـو دائم نماز دارند و او
کرده به کویت اقتدا هو یا علی مـوسـی الـرضـا
.....................................
ای بی کسان را جمله کس ای عاصیان را دادرس
ای شافع روز جزا هو یا عـلـی مـوسـی الـرضـا
.....................................
در هر دو کون از هرجـهـت باشد تو رابر مکرمت
چشم صغیر بینوا هـو یـا عـلـی مـوسـی الـرضـا
((شاعرشهیر مرحوم صغیر اصفهانی))
ماجراى ولایتعهدى
هر چند برخى مى کوشند مأمون را شیعه جلوه دهند و با آوردن شواهدى این ادعا را ثابت کنند ، اما حقیقت آن است که مأمون براى نجات خود و براى نگه داشتن خلافت در دست خویش و نیز بدان هدف که خلافت در میان فرزندان پدرش بماند، شیوه اى تازه و شگفت که تا آن زمان ناشناخته و نامأنوس بود در پیش گرفت... او تنها پس از اندیشیدنى بسیار و پس از ارزیابیهایى فراگیر و دامنه دار درباره اوضاعى که در آن مى زید و مشکلاتى که با آنها رویاروى مى شود به چنین چاره اى دست یافت.
او براساس نقشه خود، از سویى با احترام گذاشتن به خلفا و صحابه در به دست آوردن اعتماد اهل سنّت کوشید، از سویى با بیزارى جستن از معاویه و اعمال او از پشتیبانى ناراضیان شوریده بر حکومت اموى بهره گرفت، و از سویى دیگر با فراخواندن امام رضا علیه السّلام به مرو، مرکز خلافت،ـبه گمان خودـبراى به دست آوردن اعتماد و طرفدارى شیعیان، که در آن دوران از پایگاه و نفوذ خوبى برخوردار بودند راه گشود.
او بدین ترتیب نبرد سیاسى پنهانى را علیه شیعیان آغاز کرد و خواست آنچه را پدرش با زندانى کردن امام کاظم علیه السّلام در زندانهاى بغداد به دست نیاورده بود از طریق محبوس کردن فرزند او در قصرهاى پرشکوه حکومت فراچنگ آورد.
مأمون با هوشى سرشار و تدبیرى قوى و فهم و درایتى بى سابقه قدم در میدانى نهاد که اگر پیروز مى شد و یا اگر مى توانست آنچنان که برنامه ریزى کرده بود کار را به انجام برساند یقیناً به هدفى دست مى یافت که از سال چهل هجرى یعنى از شهادت على بن أبى طالب علیه السّلام هیچ یک از خلفاى اموى و عبّاسى با وجود تلاش خود نتوانسته بودند به آن دست یابند، یعنى مى توانست درخت تشیّع را ریشه کن کند و جریان معارضى را که همواره همچون خارى در چشم سردمداران خلافتهاى طاغوتى فرورفته بود بکلى نابود سازد.
مأمون با چنین طرحى و چنان هدفى با امام که هنوز در مدینه بود مکاتبه کرد تا به وى بپیوندد، امّا چون این تلاش به ناکامى انجامید امام را تحت نظارت از مدینه به مرو خواند.
مأمون نخست به امام پیشنهاد حذف کرد و گفت: برآنم که خود را از خلافت کنار بکشم و آن را به تو بسپارم و با تو بیعت کنم. امّا امام فرمود: «اگر این خلافت از آنِ توست حق ندارى جامه اى را که خداوند بر تو پوشانیده است از تن درآورى و به غیر خود دهى ، و اگر نیز خلافت از آنِ تو نیست حق ندارى آنچه را به تو تعلق ندارد به من دهى
امّا به رغم همه اصرارى که کتب تاریخ از آن حکایت دارد امام این پیشنهاد را نپذیرفت. در تحلیل این که چرا امام بیعت را نپذیرفت، برخى چنین مى آورند که همه شواهد و دلایل بر آن دلالت دارد که مأمون در پیشنهاد خلافت به امام جدّى نبود احتمال دیگر نیز آن است که در آن دوران نه شرایط جامعه پذیراى چنین خلافتى بود و نه دستگاه عریض و طویل خلافت با همه امیران و وزیرانش. برخى در این باره مى گویند: اگر امام خلافت را عهده دار مى گردید به این معنى بود که در سراسر کشورهاى اسلامى در اداره همه امور مسئول مى شد و این کار به دستگاهى مطلع و آگاه نیاز داشت تا بتواند برنامه اسلامى را در حکومت مو به مو و با اخلاص و امانت تمام به مرحله اجرا درآورد. پایگاههاى امام گرچه داراى سوزانترین عاطفه و احساس بودند امّا به آن درجه عمیق از درک و آگاهى نرسیده بودند که نظریه هاى وى را به کمال دریافته باشند. مسأله در حقیقت تغییر ظاهرى نبود، بلکه مبناى اساسى داشت و بایستى برپایه آگاهى عمیق و درک مخلصانه امور عمل مى شد.
پیشنهاد دیگرى که مأمون به امام کرد پذیرش ولایتعهدى بود. او در این کار انگیزه ها و اهدافى از این قبیل داشت:
ـ تبدیل صحنه مبارزات تند انقلابى شیعیان به عرصه فعالیت سیاسى آرام و بى خطر.
ـ تخطئه مدعاى تشیع مبنى بر غاصبانه بودن خلافتهاى اموى و عبّاسى .
ـ مشروعیت دادن به دستگاه خلافت و عملکردهاى آن.
ـ کنترل کانون مبارزه و معارضه.
ـ زدودن رنگ مردمى از امام و استحاله او در دستگاه خلافت.
ـ تبدیل امام به یک توجیه گر دستگاه خلافت.
ـ از آنِ خود کردن عاطفه و احساسات مردم نسبت به اهل بیت و استفاده از امام به عنوان سپرى در برابر خشم عبّاسیان و عامّه مردم.
ـ ایجاد یک مسأله جدید در فضاى جامعه و مشغول کردن مردم بدان و بازداشتن آنان از بسیارى از اندیشه هاى دیگر.
ـ اثبات خیرخواه بودن خلیفه.
ـ به دست آوردن اعتماد خراسانیان.
ـ سلب تقدّس و عظمت روحانى شیعه.
چنان که مشاهده مى شود این تدبیر به قدرى پیچیده و عمیق است که یقیناً هیچ کس جز مأمون نمى توانست آن را بخوبى هدایت کند و بدین جهت بود که دوستان و نزدیکان مأمون از ابعاد و جوانب آن بى خبر بودند... مأمون حتى براى این که هیچگونه ضربه اى بر هدفهاى وى از این حرکت پیچیده وارد نیاید داستانهاى جعلى براى علّت و انگیزه این اقدام مى ساخت و به این و آن مى گفت، و حقّاً باید گفت که سیاست مأمون از پختگى و عمق بى نظیرى برخوردار بود.
اما آن سوى دیگر صحنه نبرد، امام على بن موسى الرضا علیه السّلام است و همین است که على رغم زیرکى شیطنت آمیز مأمون، تدبیر پخته و همه جانبه او را به حرکتى بى اثر و بازیچه اى کودکانه بدل مى کند.
امام ولایتعهدى را مى پذیرد و در هفتم رمضان سال (201 ق) با او به پیمان ولایتعهدى بیعت مى شود و در این باره فرمانى مى نویسند: امام به بازیى که مأمون آغازش کرد وارد مى شود، اما همین بازى را به زیان او به پایان مى رساند، آن حضرت در برابر ابتکار مأمون اقداماتى از این نوع انجام مى دهد:
ـ امام در همان آغاز حرکت از مدینه جوّى از نارضایتى در این شهر پدید مى آورد و بدین سان به جامعه مى فهماند که یک توطئه در کار است نه آن که بناى تقدیم خلافت به صاحبانش باشد.
ـ امام پیشنهاد خلافت و ولایتعهدى را نمى پذیرد و این مسأله در جامعه پخش مى شود و ترسیمى ناشناخته از مبارزات شیعه به جامعه ارائه مى گردد که این یک جنگ قدرت نیست، بلکه مسأله، مسأله اصول و بنیادهاست؛ و بدین ترتیب نه تنها چهره شیعه زشت نمى شود بلکه مردم بدرستى تفاوت این چهره با دیگران و نیز مرزهاى میان مبارزات خاندان عبّاسى و خاندان علوى را درمى یابند.
ـ امام در دارالخلافه موضع منفى در پیش گرفت و در همان حال که نام ولیعهد داشت و قهراً از امکانات دستگاه خلافت نیز برخوردار بود چهره اى به خود مى گرفت که گویى با دستگاه خلافت مخالف و به آن معترض است , این چیزى است که درست با اهداف مأمون در تعارض قرار مى گیرد.
امام با استفاده از تریبون دستگاه خلافت، داعیه امامت شیعى را در سطح جهان اسلام مطرح مى کند و آنچه را از سال یازده هجرى تاکنون جز به تقیّه گفته نشده آشکارا فریاد مى زند.
امام از هر فرصتى براى تماس با مردم بهره مى جوید و چهره درست اسلام را به آنان مى نمایاند.
اوضاع تازه نهضتهاى علوى و شیعى را دلگرم مى کند و قدرت تازه اى مى بخشد؛ مأمون نه تنها با حضور او نتوانسته معارضان شیعى خود را به خود خوشبین و دست و زبان تند آنان را از خود منصرف سازد، بلکه حتى على بن موسى علیه السّلام مایه ایمان و اطمینان و تقویت روحیه آنان نیز شده است. در مدینه و مکه و دیگر اقطار مهم اسلامى نه فقط نام از على بن موسى به تهمت حرص به دنیا و عشق به مقام و منصب از رونق نیفتاده، بلکه حشمت ظاهرى بر عزّت معنوى او افزوده و زبان ستایشگران پس از دهها سال به فضل و رتبه معنوى پدران مظلوم و معصوم او گشوده شده است.
کوتاه سخن آن که مأمون در این قمار بزرگ نه تنها چیزى به دست نیاورده که بسیارى چیزها از دست داده و در انتظار است که بقیه را نیز از دست بدهد.
امام هشتم با تدبیرى الهى بر مأمون فائق آمد و او را در میدان نبرد سیاسى که خود به وجود آورده بود بطور کامل شکست داد و نه فقط تشیّع ضعیف یا ریشه کن نشد، بلکه حتى سال دویست و یک هجرى یعنى سال ولایتعهدى آن حضرت، یکى از پر برکت ترین سالهاى تاریخ تشیّع شد و مأمون با قبول آن همه زحمت نه تنها طَرْفى برنبست بلکه سیاست او به سیاستى بر ضد او بدل شد و تبرى که با آن اعتبار و حیثیت امام على بن موسى الرضا علیه السّلام را هدف گرفته بود، خود او را آماج قرار داد، به طورى که بعد از گذشت مدتى کوتاه ناگزیر شد همه تدابیر گذشته خود را کأن لم یکن شمرده، و بالأخره همان شیوه اى را در پیش بگیرد که همه گذشتگان در پیش گرفته بودند، یعنى قتل،چنین بود که امام با زهر مأمون به شهادت رسید تا گواهى باشد بر شکست همیشگى آنان که چشم دیدن حقیقت را ندارند و آنان را حربه اى جز تزویر و زور نیست.
سلام بر آن امام
... روزى که دیده به جهان گشود
... روزى که نگاهش را از این سراى فروبست
... و روزى که به رستاخیز برخواهد خاست.
ای غریبی که ز جد وپدر خویش جدایی
خفته در خاک خراسان تو غریب الغربایی
اغنیا مکه روند و فقرا سوی تو آیند
جان به قربان تو شاها که تو حج فقرایی
میلاد مولای صبر و رضا علی بن موسی الرضا بر دوستدارانش تبریک و تهنیت باد
لیست کل یادداشت های این وبلاگ